آرمین اعتمادی
کارگردان | نویسنده | منتقد
درباره آرمین اعتمادی
آرمین اعتمادی، متولد ۲ مهر ۱۳۶۸، فارغالتحصیل کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف و همچنین دارای مدرک دوره دوساله فیلمسازی از انجمن سینمای جوانان ایران (دفتر تهران) است. نخستین فیلم کوتاه حرفهای او به نام “زنی که میخندد”، در جشنوارههای بینالمللی دیده شد و تا به حال موفق به کسب سه جایزه جهانی گشته است. وی همچنین در عرصه داستان کوتاه، نقد فیلم و پژوهشهای سینمایی فعال بوده و آخرین پژوهش او مربوط به زنان فیلمساز در شماره ۴۴ مجله “زنان امروز” چاپ شده است.
خلاصه فیلم کوتاه زنی که میخندد
در یک شب ظاهرا معمولی، زن و شوهری در یک اتاق، اما هرکدام غرق در فضاهای ذهنی خود مشغول جر و بحث با یکدیگر هستند. زن، در حال تمرین نمایشنامهای است که قرار است در آن بازی کند و مرد در حال تماشای مسابقه فوتبال میباشد. در این میان، مرز واقعیت و خیال لحظه به لحظه بیشتر به هم میریزد و هریک از آن دو به نوعی در فضای ذهنی دیگری اخلال ایجاد میکند.
یادداشتهای سینمایی اخیر
چرا شابرول را بیشتر از هیچکاک دوست دارم؟
نقد فیلم قصاب، ساخته کلود شابرول کلود شابرول هم مانند هیچکاک تریلرهای زیادی ساخته، اما در انتخاب قصه و کارگردانی ظریفتر از او عمل میکند. اما چرا شایرول را بیشتر از هیچکاک دوست دارم؟ هیچکاک تعلیق درام را در سطح نگه میدارد و به جای عمیق شدن در پردازش شخصیتها، به پیچیدگی های داستان و
نقد فیلم «پوست» ساخته لیلیانا کاوانی | نقیضهای سیاه و هجوآلود بر جنگ
lمختص جامعه سینما:آرمین اعتمادی/”پوست”، ساخته لیلیانا کاوانی فیلمساز زن ایتالیایی، نقیضهای سیاه و هجوآلود بر جنگ جهانی دوم است. فیلمنامه بر اساس کتاب خاطرات زندگی کورزیو مالاپارته (در فیلم با بازی مارچلو ماسترویانی) نوشته شده. مالاپارته، افسر ارتش ایتالیا، آدم عجیب و پیچیدهای است. ظاهرا ۱۵ سال قبل از شروع جنگ، پیمان اخوت با فاشیستها
یادداشتی بر فیلم نبرد الجزیره
راهی دشوار برای یک فیلم واقعی فیلم نبرد الجزیره، برنده شیر طلای جشنواره ونیز در سال ۱۹۶۶ فیلمی سیاسی در خصوص جنگهای داخلی الجزایر برای استقلال و خروج از استعمار فرانسه در فاصله سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲ است. حیرتانگیز این است که حتی یک فریم از نماهای مستند و واقعی انقلاب الجزایر در این فیلم
نگاهی به شطرنج باد، شاهکار کمدیده شده محمدرضا اصلانی
بنیاد سینمایی مارتین اسکورسیزی در نیویورک هرساله تعدادی از فیلمهای قدیمی و کمتر دیده شده سینمای جهان را ترمیم میکند. امسال قرعه به نام این گنجینه مهجور سینمای ایران، یعنی شطرنج باد ساخته محمدرضا اصلانی افتاد. فیلمی که سالها در گنجه آرشیوهایم خاک میخورد و به دلیل کیفیت بسیار پایین رغبتی به تماشایش نداشتم. به
نقدی بر«ماشین من را بران»/هذیان های رنجآور زندگی مرا بشنو
مختص جامعه سینما:آرمین اعتمادی/ قبل از آنکه تیتراژ دیرهنگام فیلم “ماشین من را بران”، ساخته ریوسوکه هاماگوچی آغاز شود، با یک سکانس کلیدی مواجه میشویم: کافوکو مانند همیشه در ماشین در حال گوش دادن خوانش نمایشنامه دایی وانیا با صدای همسر مرحومش است و همزمان در شهر رانندگی میکند. در حال شنیدن دیالوگها، فیلم یک
داستانهای منتشر شده اخیر
داستان کوتاه ویلاباد
کبابهای زردرنگ را جلویم گذاشت و با لبخندی غرورآمیز گفت: -بخور که از این بهتر گیرت نمیاد! کنار یک استخر بزرگ محاط به باغی مملو از درختان بلند نشسته بودم و کباب زرد به نیش میکشیدم. میگفت فقط خودش بلد است چنین چیزی را درست کند. راست و دروغش را نمیدانم، ولی واقعا طعم عجیبی